سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه برای خدا دوست بدارد، برای خدادشمن بدارد و برای خدا ببخشد، از کسانی است که ایمانشان کامل شده است . [امام صادق علیه السلام]
 
سه شنبه 86 شهریور 6 , ساعت 5:28 عصر
زمان دقیق ولادت

با توجّه به روایاتى که در کتابهاى شیعه وسنّى نقل شده است زمان دقیق ولادت آن نور الهى در پانزدهم شعبان سال 255 هجرى قمرى بوده است.
بر این اساس صدها سال است که در شهرها و تمامى مناطق شیعه نشین سالروز ولادت پربرکت آن یگانه ذخیره الهى در پانزدهم شعبان با شور و شوق وصف ناپذیرى جشن گرفته مى شود و هر ساله در این روز جاودانه، هزاران محفل و مجلس پرشکوه شادمانى در مساجد و مدارس علمى، خانه، حوزه درس علما و متفکران شیعه و دیگر مراکز دینى برپا مى گردد. در نزد علماى اهل سنّت هم این مطلب در کتابهایشان آمده است.
محمد بن احمد مالکى معروف به ابن صبّاغ از علماى اهل سنّت در کتاب خود «الفصول المهمّة ص 273» مى نویسد: ابوالقاسم محمّد حجّت فرزند حضرت حسن عسکرى علیه السلام است او در شهر سامرّا و در نیمه شعبان 255 هجرى دیده به جهان گشود.

و روایات دراین باب زیاد است. ابن خلّکان در کتاب وفیات الاعیان(1) ، سلیمان قندوزى حنفى در کتاب ینابیع المودة(2) ، بهجت افندى در کتاب محاکمه، حافظ محمد بن محمّد حنفى نقشبندى در کتاب فصل الخطاب و در دهها کتاب دیگر بر این مطلب تصریح شده است.


باردار نور

یکى از ویژگیهاى زمان حمل مادر امام زمان ارواحنافداه این بود که تا زمان ولادت آن سرور کائنات، آثارى از حمل در جناب نرجس خاتون دیده نشد.

آنگاه که امام عسکرى سلام الله علیه نزدیک شدن ولادت آن حضرت را به عمّه بزرگوار خود حکیمه خاتون نوید دادند آن مخدّره مى گوید به امام عرض کردم سرورم مادر او کیست؟ حضرتش فرمودند: نرجس بانوى بانوان. گفتم فدایت گردم، من در او هیچ نشان و اثرى از آنچه نوید مى دهید نمى بینم. حضرت فرمودند: حقیقت همان ست که گفتم آماده باش..

به خوبى روشن است که آن بانوى محترمه تا شب ولادت اثرى از حمل در وجود مادر امام زمان (عج) ندیده بوده و حتّى با به دنیا آمدن آن حضرت هم این مسئله ادامه داشته به گونه اى که عمّه امام عسکرى علیه السلام مى گوید: دیگر از تحقّق وعده و نوید حضرت عسکرى دچار تردید مى شدم که آن حضرت از اطاق خویش مرا مخاطب ساخت و فرمود: عمّه جان، شتاب مورز که تحقّق وعده الهى نزدیک است.

تولد حضرت مهدى

مرحوم شیخ صدوق، در کتاب ارزشمند خویش (3) از «حکیمه» دخت گرانقدر امام جواد علیه السلام آورده است که: یازدهمین امام نور

ـــــــــــــــــــــ

(1) وفیات الاعیان: ص 176

(2) ینابیع المودة: 449 ـ 452 چاپ ایران

(3) کمال الدین ص 424

حضرت عسکرى علیه السلام پیام رسانى بسوى من گسیل داشت و مرا به خانه خویش فراخواند.

هنگامى که وارد شدم فرمود: «عمه جان! افطار امشب را نزد ما باش چرا که امشب، شب مبارک پانزدهم شعبان است و در چنین شبى خداوند، جهان را به نور وجود حجت خویش، روشن خواهد ساخت.»

در روایت دیگرى آمده است که فرمود: «در چنین شبى، حضرت مهدى علیه السلام دیده به جهان خواهد گشود. همو که خداوند زمین راپس از مردنش به دست او و با ظهور او زنده و پرطراوات خواهد ساخت.»

پرسیدم «سرورم! مادر او کیست؟»

فرمود: «نرجس: بانوى بانوان.»

گفتم «فدایت گردم! من در او هیچ نشان و اثرى از آنچه نوید مى دهید، نمى بینم.»

فرمود: «حقیقت همان است که گفتم، آماده باش!»

پس از این گفتگو به خانه «نرجس» آمدم.

آن وجود گرانمایه به عنوان تجلیل و احترام از من، پیش آمد تا کفشهاى مرا درآورد و مرا تکریم کند که در پاسخ احترام او گفتم: «از این پس، شما سرور من و سرور خاندانم خواهید بود.»

او از سخن من شگفت زده شد و گفت: «عمه جان! چگونه ممکن است درحالى که شما دختر امام، خواهر امام و عمّه امام هستید و خود بانویى اندیشمند و پرواپیشه و بادرایت و من خدمتگزار شما هستم.»

حضرت عسکرى علیه السلام گفتگوى ما را شنید و فرمود: «عمّه جان! خداوند به شما پاداش نیک عنایت فرماید.»

فجر در فجر

من، با بانوى بانوان، به گفتگو نشستم و به او گفتم: «دخترم! همین امشب خداوند پسرى گرانمایه به تو ارزانى خواهد داشت، پسرى که سرور دنیا و آخرت خواهد بود.»

«نرجس» با شنیدن این نوید، غرق در حیاء و آزرم گردید و در گوشه اى نشست. من به نماز ایستادم و پس از نماز افطار کردم و براى استراحت به رختخواب رفتم.

درست نیمه شب گذشته بود که براى نماز نافله شب بپا خاستم. نماز را خواندم، دیدم «نرجس» خواب است و حادثه اى رخ نداده است، به تعقیبات نماز نشستم و بار دیگر خوابیدم و بیدار شدم، امّا دیدم او هنوز در خواب است.

پس از آن بود که براى نماز نافله شب بپاخاست و نماز را در اوج ایمان و اخلاص بجا آورد و با شور و عشق وصف ناپذیرى به نیایش نشست.

دیگر از تحقق وعده و نوید حضرت عسکرى علیه السلام دچار تردید

مى شدم که آن حضرت از اطاق خویش مرا مخاطب ساخت و فرمود: «عمّه جان! شتاب مورز که تحقّق وعده الهى نزدیک است.»

در روایت دیگرى این مطلب بدین صورت آمده است که:

«بناگاه دیدم «سوسن» هراسان از جاى برخواست، وضو ساخت و به نماز نافله شب ایستاد. آخرین رکعت از نماز را مى خواند که احساس کردم سپیده صبح در راه است، امّا از ولادت نور خبرى نیست.

بار دیگر این اندیشه در ذهنم پدید آمد که شب رو به پایان است و سپیده سحر در راه، پس چرا وعده الهى تحقّق نیافت که نداى حضرت عسکرى علیه السلام طنین افکند و فرمود: «عمّه جان! تردید به دل راه مده!»

من از آن حضرت و تردیدى که در دلم پدید آمد شرمنده شدم و در اوج شرمندگى پس از نظاره افق به اطاق باز مى گشتم که دیدم «نرجس» نماز را بپایان برده و به خود مى پیچد.جلو درب اطاق به او رسیدم که مى خواست از اطاق خارج گردد، پرسیدم: «آیا از آنچه در انتظارش بودم، چیزى حسّ نمى کنى؟»

پاسخ داد: «چرا عمه جان!...»

گفتم خدا یار و نگاهدارت باد! خود را مهیّا ساز و بر او اعتماد نما و نگران مباش که لحظات تحقّق آن وعده مبارک فرارسیده است.»

و آنگاه متکّائى برگرفتم و در وسط اطاق، آن بانو را بروى آن نشاندم و بسان یک مددکار آگاه و دلسوزى ـ که زنان را در شرایط ولادت فرزندانشان بدان نیازمندند ـ به یارى او کمر همّت بستم. او دست مرا گرفت و فشار داد و از شدّت درد، ناله زد و بر خود پیچید.»

حضرت عسکرى علیه السلام از اطاق خویش دستور داد که برایش سوره مبارکه «قدر» را تلاوت کنم.

به دستور امام علیه السلام شروع کردم

بسم الله الرحمن الرحیم

انّا انزلناه فى لیلة القدر * و ما ادریک ما لیلة القدر...

یعنى: ما آن (= قرآن) را در شب قدر نازل کردیم! و تو چه مى دانى شب قدر چیست؟!...

و شگفتا که دیدم کودک دیده به جهان نگشوده به همراه من به تلاوت قرآن پرداخت و سوره مبارکه «قدر» را با من تا آخرین واژه، تلاوت کرد.

از شنیدن نواى دل انگیز قرآن او، هراسان شدم که حضرت عسکرى علیه السلام مرا ندا داد و فرمود: «عمّه جان! آیا از قدرت الهى شگفت زده شده اى؟ اوست که ما را در خردسالى به بیان دانش و حکمت توانا ساخته و به سخن مى آورد و در بزرگسالى ما را در روى زمین حجّت خویش قرار مى دهد چه جاى شگفتى است؟!»

هنوز سخن حضرت عسکرى علیه السلام به پایان نرسیده بود که «نرجس» از نظرم ناپدید گردید و گویى حجابى میان من و او، فرو افکنده شد و ما را از هم جدا ساخت.»


خصوصیات جسمانى نوزاد

حضرت حکیمه خاتون مى گوید: روز هفتم آمدم منزل امام عسکرى علیه السلام سلام کردم نشستم حضرت فرمودند فرزندم را بیاورید پس من آقایم راآوردم در حالیکه در لباس زردى پیچیده شده بود. پس حضرت او را بر روى پاى راست خود نشانید و پاى چپش را بر پشت او نهاد سپس زبانش را در دهان او قرار داد و با دست مبارک خود بر پشت او و گوش و مفاصلش کشید سپس فرمود: اى پسرم تکلّم نما، پس او گفت: «اشهد ان لا اله الاّ الله و حمد الهى و صلوات بر محمّد و امیر المؤمنین و یک یک ائمه فرستاد تا به نام مبارک پدر بزرگوارش رسید سپس قرآن خواند: بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمنّ على الذین استضعفوا فى الارض... ما کانوا یحذرون

سپس امام عسکرى فرمودند اى فرزندم از کتابهایى که بر انبیاء و فرستادگانش خدا نازل فرموده بخوان. پس ابتدا کرد به صحف آدم و آن را به زبان سریانیه خواند و کتاب ادریس، کتاب نوح و کتاب هود و کتاب صالح، صحف ابراهیم و تورات موسى و زبور داوود و انجیل عیسى و فرقان جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله سپس قصه انبیاء و مرسلین را تعریف نمود پس بعد از روز چهلم وارد خانه حضرت شدم ناگهان دیدم مولایم صاحب الزمان در خانه راه مى رود، چهره اى نیکوتر از صورت او ندیده بودم و لغت فصیح تر از لغت او نشنیده بودم امام عسکرى فرمودند این مولود نزد خدا با کرامت است گفتم اى آقاى من او چهل روز دارد و من اینچنین او را مى بینم؟! پس امام علیه السلام فرمودند: اى عمّه من آیا نمى دانى که ما جماعت اوصیاء الهى در یک روز به اندازه یک هفته و در یک هفته نشو نماى یک سال از نشو و نماى دیگران داریم. پس من ایستادم و سر مبارک او را بوسیدم.(1)



سیماى مهدى

بر حسب روایات و اخبار حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه، شبیه ترین ائمه برسول خداست و خطى از موى سبز رنگ از گردن تا ناف مبارکش کشیده شده است و رنگ او گندم گون داراى پیشانى درخشان و ابروان کشیده بلند و جسم لطیف اسرائیلى مى باشد. دندانهاى مبارکش سفید و میانه آنهاباز، مانند مروارید منثور است و بر گونه راست مبارک او خالى هاشمى درخشانست. موى و ریش مبارکش محرابى مایل به رنگ خرمائى سیاه و کشیده داراى عمامه عربى است شمشیرش همیشه حمایل دارد سطوت و جلال او هر بیننده را متوجّه مى سازد.



کسانى که آن حضرت را در سنین کودکى دیده اند

مرحوم صدوق علیه الرحمة در کتاب «کمال الدین باب 43 فصلى پیرامون کسانى که آن حضرت را دیده اند و با او صحبت کرده اند باز مى کند که به چند قضیّه اشاره مى نماییم:

مرحوم صدوق به اسناد خودش از محمّد بن ایوب و معاویة بن حکیم و محمد بن عثمان العمرى رضى الله عنه نقل مى کند که ایشان گفتند ما در منزل امام عسکرى علیه السلام بودیم حضرت بر ما وارد شدند در حالیکه ما چهل نفر بودیم حضرت اشاره به حضرت مهدى علیه السلام کرده و فرمودند: این امام شما است بعد از من، و جانشین من برشماست از او اطاعت کنید و در دین خود متفرّق نشوید که هلاک مى گردید. آگاه باشید که شما بعد از امروز او را نمى بینید. آن جماعت گفتند پس ما از نزد آن حضرت خارج شدیم و زمانى نگذشت که امام عسکرى علیه السلام از دنیا رحلت فرمودند

و نیز مرحوم صدوق به اسناد خود از یعقوب بن منقوش نقل مى کند که گفت: بر امام عسکرى علیه السلام وارد شدم در حالیکه بر روى سکوى خانه نشسته بودند و در کنار آن حضرت اتاقى بود و پرده اى بر در آن آویزان، پس عرض کردم: اى آقاى من صاحب امر امامت بعد از شما کیست؟ فرمودند: پرده را کنار زن، پس پسرى را دیدم در حدود پنج سال که 10 یا 8 سال مى نمایاند، پیشانى گشاده، صورت سفید، سفیدى چشمانش زیبا،...کف دست مبارکش پهن و غلیظ و بر گونه راستش خالى و مقدارى از موهاى جلو سر مبارک پیچیده بود پس بر روى پاى مبارک امام عسکرى علیه السلام نشست امام فرمودند: ایشان صاحب شماست آنگاه به او فرمودند: پسرم داخل خانه شو تا زمانى معلوم، او نیز داخل خانه شد و من به او نگاه مى کردم سپس به من فرمود: اى یعقوب به کسى که در خانه است نگاه کن. پس من رفته و پرده را کنار زدم ولى کسى را ندیدم.(2)



مهدى در سایه پدر

از نکات روشن در زندگى حضرت مهدى علیه السلام این است که آن گرامى 5 سال از دوران کودکى را در شهر تاریخى سامرّا و در کنار پدر گرانمایه اش حضرت عسکرى علیه السلام مى زیست و تا آخرین لحظات حیات پدر غرق در مهر و عنایت پدر بزرگوارش بود. در این مدّت امام عسکرى علیه السلام آن وجود گرانمایه را به برخى از شخصیتهاى مورد اعتماد نشان داد و ضمن معرّفى او به عنوان دوازدهمین امام معصوم و مهدى موعود، آنان را به دیدار آن حضرت مفتخر ساخت و نیز روایات نشانگر این واقعیّت است هنگامى که حضرت عسکرى علیه السلام بوسیله سمّ خیانت و بیداد رژیم عبّاسى به شدّت مسموم گردید و واپسین لحظات حیات او فرارسید و انبوه جاسوسان و بیگانگان با اطمینان به اثرگذارى سمّ و شهادت آن حضرت، بیت رفیع امامت و ولایت را ترک کرده و رفتند، درست در همان لحظات حضرت مهدى علیه السلام در خانه پدر و در کنار بستر او حاضر گردید. پدر را در نوشیدن دارو یارى کرد و ظرف دارو را که به سبب لرزش آن حضرت بر اثرمسمومیت شدید بر دندانهاى مبارکش اصابت مى کرد، براى او نگاه داشت و این آخرین دیدار حضرت، با پدر گرامى خویش بود و بعد از آن امام عسکرى علیه السلام به جوار قرب الهى شتافت(3).



ـــــــــــــــــــــ

(1) بحار الانوار ج 51 ص 27.

(2) کمال الدین ص 437.

(3) امام مهدى از ولادت تا ظهور ص237.





علت مخفى بودن ولادت

در شب نیمه شعبان به آن کیفیتى که گفته شد حضرت متولّد شدند و حضرت عسکرى علیه السلام سفارش مى فرمایند که در مورد چیزى به کسى گفته نشود. از سال 255 هجرى به مدّت 5 سال حضرت در خانه امام عسکرى علیه السلام بگونه اى زندگى کردند که عموم مردم توجهى به او نداشتند. امّا سرّ این مخفى بودن آن هنگام معلوم مى شود که علّت غیبت دانسته شود و ما در این بحث بدان اشاره نموده ایم.



ولادت از دیدگاه اهل سنت

در جلد اول کتاب المهدى الموعود المنتظر عند اهل السنّة، ص 220 مؤلّف نام چهل تن از علما و دانشمندان اهل سنّت را آورده که همگى آنان در کتابهاى خویش به ولادت حضرت مهدى علیه السلام اعتراف نموده اند.

مادر اینجا به چند نمونه از گفتار آنها بسنده مى نمائیم:

امام مهدى از ولادت تا ظهور ص 167

محمد بن یوسف گنجى شافعى در کتاب البیان فى اخبار صاحب الزمان ص 336 مى نویسد: حضرت مهدى علیه السلام فرزند جناب حسن عسکرى علیه السلام است آن وجود گرانمایه، زنده و در اوج سلامت و طراوت از زمان غیبت خویش تاکنون در این جهان زندگى مى کند.

ـــــــــــــــــــــ

(1) داستان ولادت حضرت را از منابع متعدد نقل کردیم که از آنهاست: کمال الدین شیخ صدوق، ج 2 ص 424 ـ 433 و بحار الانوار، ج 51 ص 13 ـ28.



محمد بن احمد مالکى معروف به ابن صبّاغ در کتاب الفصول المهمّه ص 273 مى نویسد: «ابوالقاسم، محمّد، حجّت فرزند حضرت حسن عسکرى علیه السلام است او در شهر سامرا و در نیمه شعبان 255 هجرى دیده به جهان گشود.

سبط ابن جوزى حنفى در کتاب خود در مورد فرزندان حضرت عسکرى علیه السلام در بخشى تحت عنوان «فصل فیذکر الحجة المهدى» مى نویسد: او نام بلند آوازه اش محمّد، فرزند حسن عسکرى (ع) است و کنیه اش ابوالقاسم او را خلف الحجّة،صاحب الزمان، القائم المنتظر هم خوانده اند و آن حضرت آخرین امامان است.



نام گذاری

حضرت مهدى سلام الله علیه القاب و نامهاى متعدّدى دارد که به مناسبتهاى مختلف، بدان نامها خوانده شده و این از شئون شخصیتهاى بزرگ است که بخاطر صفات و ویژگیها و ابعاد گوناگون شخصیّتشان، نامشان نیز متعدّد مى گردد. القاب آن حضرت مهدى، قائم، منتظر، صاحب الامر، خلف الصالح، و حجّت است. وکنیه آن حضرت ابوالقاسم مى باشد



ا

لیست کل یادداشت های این وبلاگ